مثل برق گذشت.انگار داری در جهت رودخونه شنای سرعتی میکنی.دقیقأ مثل همون دو تا گل سرخ که فکر میکردن همیشه پیش همدیگه میمونن ولی دست روزگار اونا رو از هم دور کرد .دست روزگار ما رو هم از پیش هم جدا کرد.دوران خوش و سخت پیش دانشگاهی تموم شد همین طور تابستون که داره با سرعت سیر نور پیش میره و همه ی ما داریم بزرگ میشیم و دیگه مثه یه بچه مدرسه ای با ما برخورد نمیشه.توی جامعه همه مثه یه خانم بزرگ باهامون برخورد میشه و توی خونواده هم همینطور
یعنی ما باید هم از دوستای صمیمیمون جدا بشیم هم یه ادم بزرگ بشیم.
اخه چرا انقدر این جوونا رو اذیت میکنن.
تازه دلم برای همه ی دوستام تنگ شده. برای مدرسه. برای پایگاه های درسی . برای درس خوندن.برای کم خوابی.برای امتحان دادن. شاید وقتی اینا رو میخونی فکر کنی من دیوونم که این چیزا رو دوست دارم ولی وقتی یه چیزی رو از دست میدیم قدرشو میددونیم.
یکی از دوستام این شعر رو بهم داده:
دوستان چون شمع در یک محفلند
از وجود نعمت خویش غافلند
چون جداشان میکند دست قدر
ان زمان میدانند قدر یکدگر
سلام مثل اینکه اولین نفریم که دارم واست کامنت میذارم.
خوب می نویسی بهت تبریک میگم امیدوارم موفق باشی
ممنون از نظرت شما لطف دارین
واقعا راست میگیا به سرعت نور گذشت
خوشگله اسمت چیه ایدی نداری؟