تنها آنکه شراب درد را چشید
مستی را بی هیچ واسطه دریافت
و همان آرامش زلال را نیز...
به هیئت عذاب
ریگزار وسیع زندگی
تخته سنگ های عظیمی نیز دارد
که ادامه ی عبور را به سختی می اندازد
غافل از آنکه همین استیصال
لحظه ای توقف است و دمی تفکر
هم ؛ آسودن از جریان زیست .
گوشه ای نزدیک به خویشتن
و ردایی آغشته به گریستن
جام مستی به کام و
شوق رهایی از لگام
گویی از ازل تنها تو بودی و او که تنها ستایش انگیز است ؛
و قطعه ای از آسمان که می بارد و می زداید !
از «من» به خود نزدیک تر می شوی و به یقین بی پیرایه تر
آن خالق شگفت را در می یابی
بیداری را در می یابی به تمامی
و واقعیت وجود را
و هم لذت وقوف
تنها آنکه شراب درد را چشید
مستی را بی هیچ واسطه دریافت
و همان آرامش زلال را نیز...
برای شادی روح مادر بزرگ عزیزم لطفا یک فاتحه بخوانید.
سلام غمگین بود خیلی
خدا رحمت کنه مادر بزرگتون را
یاد شعر فریدون مشیری افتادم که میگه :
پر کن پیاله را کین آب آتشین دیریست ره به حال خرابم نمی برد
وین جامها که در پی هم میشود تهی دریای مهنت است که ریزم به کام خیش
آبم میرباید وخوابم نمی برد .....
موفق باشید