دل نگار

تو دلم خیلی چیزاست که به هیچ کس نمی تونم بگم حتی تو !!!

دل نگار

تو دلم خیلی چیزاست که به هیچ کس نمی تونم بگم حتی تو !!!

امروز زنده بودن رو متوقف میکنم و زندگی کردن رو شروع میکنم.

 

چقدر عجیبه که تا مریض نشی کسی برات گل نمیاره...

تا گریه نکنی کسی نوازشت نمیکنه...

تا فریاد نکشی کسی به طرفت برنمیگرده...

تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمیاد...

و تا وقتی نمیری کسی تو رو نمیبخشه...

زندگی

زندگی نیست مگر درک برابر از هم
زندگی شاخه ی بیدیست که با سایه هدف میبخشد
زندگی رد قدمهای کبوتر در باغ
یا چناریست که لک لک روزی
طرح برپایی یک لانه بر آن می ریزد
زندگی شاید هم
قدمی پیشتر از ما برود
ما بکوشیم که در رایحه اش
خویشتن خویش شناور سازیم
زندگی فاصله ای هیچ ندارد با ما
یک قدم برداریم
و به آغوش فراخ
با تمامیت این واژه صمیمی باشیم

بی تو یک دشت کتاب از ورقی ارزانتر

با تو مفهوم نگاهم ابدی خواهد بود
با تو قد خم من سرو قدی خواهد بود

بی تو محصول سفر، صفر مدور باشد
با تو جمع من و تو، یک عددی خواهد بود

با تو مرغوبترین حس جهان نزدیک است
بی تو احساس من از جنس بدی خواهد بود

بی تو یک دشت کتاب از ورقی ارزانتر
با تو لبخند، گرانتر سندی خواهد بود

بی تو  از خوشه مهتاب ندارم سهمی
با تو آغوش فراخم سبدی خواهد بود

بی تو یعنی به خود حتی نتوانم برسم
با تو بر من به رسیدن مددی خواهد بود

بی تو عاکف چه نهد پای به زنجیر مراد
با تو تا مرز جنونم رصدی خواهد بود

زیباترین تصویری که در
زندگانیم دیدم نگاه
عاشقانه و معصومانه تو بود.

زیباترین سخنی که
شنیدم سکوت دوست
داشتنی تو بود.

زیباترین احساساتم
گفتن دوست داشتن تو بود.

زیباترین انتظار
زندگیم حسرت دیدار تو بود.

زیباترین لحظه زندگیم
لحظه با تو بودن بود.

زیباترین هدیه عمرم
محبت تو بود.

مثل برق گذشت.انگار داری در جهت رودخونه شنای سرعتی میکنی.دقیقأ مثل همون دو تا گل سرخ که فکر میکردن همیشه پیش همدیگه میمونن ولی دست روزگار اونا رو از هم دور کرد .دست روزگار ما رو هم از پیش هم جدا کرد.دوران خوش و سخت پیش دانشگاهی تموم شد همین طور تابستون که داره با سرعت سیر نور پیش میره و همه ی ما داریم بزرگ میشیم و دیگه مثه یه بچه مدرسه ای با ما برخورد نمیشه.توی جامعه همه مثه یه خانم بزرگ باهامون برخورد میشه و توی خونواده هم همینطور

یعنی ما باید هم از دوستای صمیمیمون جدا بشیم هم یه ادم بزرگ بشیم.

اخه چرا انقدر این جوونا رو اذیت میکنن.

تازه دلم برای همه ی دوستام تنگ شده. برای مدرسه. برای پایگاه های  درسی . برای درس خوندن.برای کم خوابی.برای امتحان دادن. شاید وقتی اینا رو میخونی فکر کنی من دیوونم که این چیزا رو دوست دارم ولی وقتی یه چیزی رو از دست میدیم قدرشو میددونیم.

یکی از دوستام این شعر رو بهم داده:

دوستان چون شمع در یک محفلند

از وجود نعمت خویش غافلند

چون جداشان میکند دست قدر

ان زمان میدانند قدر یکدگر

 

ماجرای دو گل سرخ

 

گل سرخ قصمون با شبنم رو گونه هاش

دوباره دل داده بود به دست عاشقونه هاش

خونه ی اون حالا تو یه گلدون سفالی بود

جای یارش چه قدر تو این غریبی خالی بود

یادش افتاد که یه روز یه باغبون دوبوته داشت

یه بهار اون دو تا رو کنار هم تو باغچه کاشت

با نوازشای خورشید طلا قد کشیدن

قصشون شروع شد و همش به هم می خندیدن

شبنمای اشکشون از سر شوق و ساده بود

عکس دیوونگیشون تو قلب هم افتاده بود

روزای غنچگیشون چه قدر قشنگ و خوش گذشت

حیف لحظه هایی که چکید و مرد و برنگشت

گلای قصه ی ما ، اهالی شهر ، بهار

نبودن آشنا با بازی تلخ روزگار

فکر می کردن همیشه مال همن تا دم مرگ

بمیرن ، با هم می میرن از غم باد وتگرگ

یه روز اما یه غریبه اومد و آروم وترد

یکی از عاشقای قصه ی ما رو چید و برد

اون یکی قصه ی این رفتن و باور نمی کرد

تا که بعدش چیده شد با دستای سرد یه مرد

گلای قصه ی ما عاشقای رنگ حریر

هر کدون یه جای دنیا بودن و هر دو اسیر

هیچکی از عاقبت اون یکی با خبر نبود

چی می شد اگه تو دنیا ، قصه ی سفرنبود

قصه ی گلای ما حکایت عاشقیاس

مال یاسا ، پونه ها ، اطلسیا ، رازقیاس

که فقط تو کار دنیا ، دل سپردن بلدن

بدون اینکه بدونن ، خیلیا خیلی بدن

یکیشون حالا تو گلدون سفال ، خیلی عزیز

اون یکی برده شده واسه عیادت مریض

چه قدر به فکر هم ، اما چقد در به درن

اونا دیگه تا ابد از حال هم ، بی خبرن

روزگار تو دنیای ما قربونی زیاد داره

این بلاها روسر خیلی کسا در می یاره

بازیاش همیشه یک عالمه بازنده داره

توی هر محکمه کلی برگ و پرونده داره

این یه قانون شده که چه تو زمستون ، چه بهار

نمی شه زخمی نشد از بازیای روزگار

اگه دست روزگار گلای ما رو نمی چید

حالا قصه با وصالشون به آخر می رسید

ولی روزگار ما همیشه عادتش اینه

خوبا رو کنار هم می یاره ، بعدم می چینه

کاش دلایی که هنوزم می تپن واسه بهار

در امون بمونن از بازیای تلخ روزگار


 

افتتاحیه

سلاااااااااااااااااااااام

سلام ای دل تنهام

که میخوای بار سنگینتو رو دوش این وبلاگ خالی کنی

سلام ای برگ سبز تنها

                                 Go to fullsize image